حیات هر سازمان به رفتار سازمانی کارکنان آن، وابسته است. این رفتار برمبنای هویت، نقش و ارزشهای سازمان شکل میگیرد و حتی میتواند رفتار شخصی هر یک از کارکنان را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین با توجه به ابزارهای موجود مدیریت رفتار سازمانی و برمبنای تعریف سازمان برای مدیران، آنها میتوانند افرادی را انتخاب کنند که رفتارشان همسو با ارزشها و انتظارات سازمان است. ما قرار است در این مطلب بپرسیم رفتار سازمانی چیست؟ مدیریت این رفتار به چه شکل است و اداره آن چگونه روی ارتباطات سازمانی اثر میگذارد؟ درنهایت هم اشاره خواهیم کرد که مدیریت رفتار در سازمان چگونه به جزئی اساسی از توصیف و تعریف مدیریت و مدیر موفق تبدیل میشود.
رفتار سازمانی چیست؟
رفتار سازمانی یا همان Organizational Behavior که بهاختصار OB نام میگیرد، به مطالعه رفتار انسان در محیطهای سازمانی و رابطه بین رفتار انسان و خود سازمان میپردازد. رفتار سازمانی مربوط است به مطالعه سیستماتیک و کاربرد دانش در مورد نحوه عملکرد افراد و گروهها در سازمانی که در آن کار میکنند. پژوهشگران رفتار سازمانی، رفتار افراد را در درجه اول در نقشهای سازمانی آنها مطالعه میکنند.
یکی از اهداف اصلی رفتار سازمانی، احیای تئوری سازمانی و ایجاد مفهومی بهتر از زندگی سازمانی است. رفتار سازمانی مستقیماً با درک، پیشبینی و کنترل رفتار انسانی در سازمانها مرتبط است. فرد لوتانز رفتار سازمانی را اینگونه تعریف میکند: مطالعه عملکرد و فعالیتهای گروهی و فردی در یک سازمان. این تعریف نشان میدهد که این حوزه، رفتار انسان را در یک محیط کار بررسی میکند و تأثیر آن را بر ساختار شغل، عملکرد، ارتباطات، انگیزه، رهبری و غیره تعیین میکند.
حوزه و موضوعات رفتار سازمانی چیست؟
رفتار سازمانی از رشتههای دیگر برای ایجاد یک زمینه منحصربهفرد استفاده میکند. بهعنوان یک حوزه چند رشتهای، رفتار سازمانی تحت تأثیر تحولات گوناگون در تعدادی از رشتههای مرتبط از جمله جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد و مهندسی و همچنین از تجربه شاغلین، قرار گرفته است. بهعنوانمثال، وقتی موضوعاتی مانند شخصیت و انگیزه را مرور میکنیم، مطالعات حوزه روانشناسی را مرور خواهیم کرد. موضوع فرآیندهای تیمی بهشدت بر حوزه جامعهشناسی متکی است. وقتی قدرت و نفوذ در سازمانها را مطالعه میکنیم، بهشدت از علوم سیاسی وام میگیریم. حتی علم پزشکی بهویژه در مطالعه استرس و اثرات آن بر افراد به حوزه رفتار سازمانی کمک میکند. درمجموع، در مورد مؤلفهها یا موضوعاتی که حوزه موضوعی OB را تشکیل میدهند توافق فزایندهای وجود دارد.
هرچند هنوز بحثهای قابل توجهی در مورد اهمیت نسبی تغییر وجود دارد، به نظر میرسد توافق کلی وجود دارد که موضوعات اصلی OB شامل موارد زیر هستند: انگیزه، رفتار رهبر، قدرت، ارتباطات بین فردی، ساختار و فرآیندهای گروهی، یادگیری، توسعه نگرش و ادراک، فرآیندهای تغییر، تعارض، طراحی کار و استرس کاری. شما چه حوزههای دیگری را به این لیست اضافه میکنید؟
مدیریت رفتار سازمانی به چه معناست؟
مدیریت رفتار سازمانی یا Organizational behavior management که به اختصار OBM نامیده میشود، زمانی به کار میآید که اصول علمی تحلیل رفتار برای ارزیابی و بهبود عملکرد در تمام زمینههای سازمان اعمال میشود. میتوان این مفهوم را اینگونه هم تعریف کرد: مدیریت رفتار سازمانی نوعی تحلیل رفتار کاربردی و یک تکنیک علمی است که با استفاده از اصول تحلیلی و تاکتیکهای مدیریتی برای تغییر یا هدایت رفتار در یک سازمان، مانند یک کسبوکار، اجرا میشود. اهداف اصلی OBM ارزیابی، تأثیرگذاری و تغییر فرهنگ کاری یک شرکت برای بهینهسازی بهرهوری و عملکرد کارکنان و ایجاد یک محیط کاری عالی است که بهترین استعدادها را جذب و حفظ میکند.
با توجه به این اصول، مدیریت رفتار سازمانی انواع مختلفی از مداخلات در محل کار را بر اساس اهداف و مقاصد سازمان به کار میگیرد. بر این اساس، دستهای از مداخلات پیشینی وجود دارد که بهدنبال تأثیرگذاری بر اعمال یک فرد قبل از وقوع آن اقدامات است و دستهای از مداخلات پیامدی وجود دارد که پس از اقدامات فرد و در نتیجه آن اتفاق میافتد. مدیران و مشاوران OBM میتوانند در هر صنعتی از جمله مراقبتهای بهداشتی، دولت، خدمات غذایی و غیره کار کنند. صرف نظر از صنعت، آنها بر دستیابی به تغییرات قابل اندازهگیری در سازمانها و حصول اطمینان از اینکه این تغییرات سازنده و طولانیمدت هستند، متمرکزند. کارکنان OBM خدمات مختلفی را بر اساس اهداف کلیدی سازمان ارائه میدهند. آنها ممکن است سیستمها و فرآیندها را ایجاد و بهینه کنند، روی توسعه و حفظ کارکنان کار کنند، رشد سازمانی را افزایش دهند و خیلی چیزهای دیگر.
مدیریت رفتار در سازمان چه فرآیندی دارد؟
مدیریت رفتار سازمانی میتواند تعداد بسیار زیادی از مشکلات را در بسیاری از صنایع مختلف حل کند، مراحل اساسی مدیریت یا حتی مشاوره رفتار سازمانی به شرح زیر است و ما قرار است به شما بگوییم که اگر قرار است با ابزار مدیریت رفتار سازمانی، معضلات یک مجموعه را حل کنید باید چه راهی را طی کنید؟
اولین قدم این است که شما باید نتایج واضحی در ذهن داشته باشید. مدیریت رفتار سازمانی بر نتایج متمرکز است، بنابراین خیلی مهم است که فرآیند را با درک روشنی از نتایجی که انتظارش را دارید، به دست آورید. بدون اهداف مشخصشده، سنجش موفقیت به روشی معنادار بسیار دشوار است. یک متخصص OBM با مدیران اجرایی، مدیران و دیگر رهبران سازمانی برای تعیین نتایج مورد نظر ملاقات خواهد کرد. رهبران سازمانی ممکن است از قبل بدانند نتایج مورد نظرشان چیست، یا ممکن است با متخصص OBM کار کنند تا به اهداف مفید و واقعبینانه دست یابند.
دومین قدم این است: شما باید هدف خود را مشخص کنید. هدفها یا نقاط دقیق در OBM رفتارهای مهم و نتایج مستقیم این رفتارها هستند. این رفتارها مهمند چون میتوانند برای ایجاد تغییر خاصی که در نهایت به دستیابی به اهداف سازمان کمک میکند، مورد توجه قرار گیرند. در این مرحله هم، متخصص OBM با مدیران اجرایی و مدیران برای شناسایی اهداف مهم کار خواهد کرد.
سومین قدم این است: شما باید تصمیم بگیرید که چگونه عوامل کلیدی را اندازهگیری و ثبت کنید. بهمنظور پیگیری و ارزیابی مداخلات، مدیران و مشاوران OBM باید یک سیستم اندازهگیری مناسب ایجاد کنند. رهبران سازمانی یا هر کس دیگری که از این دادهها استفاده میکند، به روشی مطمئن و دقیق برای ثبت اهداف و نتایج نیاز دارد. یک سیستم اندازهگیری خوب، رفتارها و نتایج فعلی را در نظر میگیرد و یک اندازهگیری پایه ارائه میکند که میتواند بهعنوان یک کنترلکننده برای تعیین اثربخشی مداخلات خاص عمل کند. سیستم اندازهگیری احتمالاً باید هزینههای مرتبط و سایر عوامل مهم را نیز در نظر بگیرد.
چهارمین مورد پیداکردن مشکل اصلی است. با همه مقدمات ایجادشده، مدیران و مشاوران OBM میتوانند شروع به تشخیص مشکلات کلیدیای کنند که باعث اختلال در محل کار میشود. اما ابتدا، آنها باید مدیران اصلی را با سیستم اندازهگیری آشنا کرده و آنها را برای انجام مشاهدات مفید و پرسیدن سؤالات مفید آموزش دهند. مدیران ردهبالا و همینطور مدیران سایر بخشها به مدیران و مشاوران OBM کمک میکنند تا دادهها را در زمینههای اصلی مورد توجه زیر جمعآوری کنند: دانش و مهارتهای کارکنان، فرآیندهای کاری و تجهیزات، و درنهایت پیشایندها و پیامدها.
از ارزیابی برای ایجاد راهحل استفاده کنید؛ این پنجمین قدم است. پس از جمعآوری تمام دادههای لازم، دستاندرکاران مرتبط در OBM با کمک مدیران، دادهها را ارزیابی خواهند کرد. با استفاده از این ارزیابی، متخصص OBM برای ایجاد و معرفی راهحلهای عملی برای دستیابی به اهداف کلیدی بیان شده در ابتدای فرآیند، با مدیران همکاری خواهد کرد.
آخرین و ششمین مرحله هم این است که شما باید نتایج را ارزیابی کنید. در نهایت، آخرین مراحل ثبت و ارزیابی دادهها را با اندازهگیری نتایج پس از اجرای راه حل به پایان خواهید رساند. مدیران و مشاوران OBM معمولاً روی هر یک از این سه دسته اصلی از نتایج تمرکز میکنند: نتایج هزینه-فایده، نتایج تغییر رفتار و پذیرش مسائل. ارزیابی هزینه و فایده نتایج را با در نظر گرفتن تمام هزینههای مرتبط با مداخله بررسی میکند. نتایج تغییر رفتار، اثربخشی راهحل را بر روی رفتارهای هدفمند مشخص میکند و در نهایت، پذیرش به این میپردازد که کارمندان و مدیران چگونه به این راهحل نگاه میکنند و اینکه آیا فکر میکنند این راهحلها عملی، مفید و قابل اجراست یا خیر.
چالشها، فرصتها و مفاهیم اصلی مدیریت رفتار در سازمان
حوزه مدیریت رفتار سازمانی با بررسی تئوریها و عملکردهای مربوط به نقشهای مدیریتی، فرهنگهای سازمانی، مسائل اساسی استراتژیک، برنامهریزی، تیمسازی، ارتباطات، انگیزه، رهبری، تصمیمگیری، کنترل، ساختار و تغییر، پایهای را برای موضوعات اصلی در مدیریت و رفتار سازمانی فراهم میکند. مفاهیم اساسی رفتار سازمانی هم عبارتند از: تفاوتهای فردی، رفتار با انگیزه، تمایل به مشارکت، ارزش شخص، ادراک، شان انسان، منافع متقابل، کلنگری و درنهایت سازمانها همچون یک سیستم اجتماعی.
چالشها و فرصتهای اصلی رفتار سازمانی هم عبارتند از: بهبود مهارتهای افراد، بهبود کیفیت و بهره وری، مدیریت کیفیت جامع، مدیریت تنوع نیروی کار، پاسخ به جهانیشدن، توانمندسازی مردم، مقابله با موقتی بودن، تحریک نوآوری و تغییر، ظهور سازمان الکترونیکی و تجارت الکترونیکی، بهبود رفتار اخلاقی، بهبود خدمات مشتری، کمک به کارکنان برای ایجاد تعادل بین تضادهای کار و زندگی.
تأثیر مدیریت رفتار در سازمان بر ارتباطات سازمانی
مدیریت رفتار سازمانی موفق، همان شیوه مدیریتی است که میتواند سازمان را در کلیتش بفهمد و ارتباطات سازمانی را بهنحوی پویا و توسعهگرا در تمام بخشهای سازمان اجرا کند. مدیریت رفتار سازمانی رابطه متقابل بین یک فرد و یک سازمان را به شیوههای مختلفی ایجاد میکند و بهبود میبخشد. مدیریت رفتار سازمانی به مدیران کمک میکند تا اساس انگیزه و آنچه باید برای ایجاد انگیزه در نسبت با کارمندان انجام دهند را درک کنند. علاوه براین اساس درک درست انگیزه به حفظ روابط صمیمانه صنعتی کمک میکند و همین هم به افزایش بهرهوری کلی یک مجموعه یاری میرساند.
مدیریت رفتار سازمانی، همچنین در حوزه بازاریابی مفید است و به بهبود روابط بین فردی در سازمانها میکند. روابط دوستانه و صمیمانه بین کارکنان و مدیریت و کارکنان، محیط کاری مناسبی را در سازمانها میسازد. این مورد به مدیران کمک میکند تا تکنیکهای انگیزشی مناسب را بر اساس ماهیت تک تک کارکنانی که از بسیاری جهات تفاوت فاحشی از خود نشان میدهند، به کار ببرند.
ضرورت دانش مدیریت رفتار در سازمان برای مدیران
مدیریت رفتار سازمانی به یادگیری در مورد خود و نحوه برخورد با دیگران کمک میکند چون مدیریت رفتار سازمانی یک روش تفکر است و این مهارت چون از یک دانش بین رشتهای و با نظریههایی چندجانبه ساخته شده است، از طرق مختلف به ما کمک میکند. حوزه رفتار سازمانی عملکرد محور است و نیاز به درک و پیشبینی را برآورده میکند، این به ما کمک میکند تا نظریهها درباره سازمان خودمان را به آزمون بگذاریم. این نکات فقط چند نکته اصولی است و سازمان شما میتواند برمبنای ایدهها و ارزشهایش راههای خلاقانه اما اصولی و ارزشمحور خودش را بسازد.
یکی از ویژگیهای اساسی مدیریت رفتار انسانی، انسانمحوربودن آن است. بنابراین، OB بهشیوهای انسانی با مشکلات انسانی برخورد میکند چون با درک علت مشکل مسیر عمل آینده را پیشبینی و عواقب بد آن را کنترل میکند. یکی دیگر از دلایل رایج برای مطالعه OB این است که یاد بگیرید چگونه رفتار انسان را پیشبینی کنید و سپس آن را به روشی مفید برای مؤثرتر کردن سازمان به کار ببرید. مدیریت رفتار سازمانی استفاده مؤثر از افراد شاغل در سازمان و موفقیت سازمان را تضمین میکند. درنهایت اینکه محبوبترین دلیل برای پیگیری مدیریت رفتار سازمانی این است که بسیاری از افراد، علاقهمند به دنبالکردن حرفهای در مدیریت هستند و میخواهند یاد بگیرند که چگونه رفتار را پیشبینی کنند و آن را با روشی معنادار برای موثرتر کردن کارایی سازمانها به کار گیرند.
مدیریت رفتار سازمانی موفق چگونه ممکن است؟
یک مدیر موفق، مدیری است که بتواند بهجای رفتار کنترلی با کارکنان سازمان، با آنها ارتباطی حرفهای و البته انسانمحور و برمبنای پیش برد اهداف سازمان ایجاد کند. ارتباط حرفهای هم یعنی اینکه افراد صرفاً بر اساس بازدهی یا نتیجه یا نفع سنجیده نشوند، بلکه علاوه براین وجود مستقل افراد بهعنوان انسانهایی ارزشمند که توانایی انجام کارهای بسیاری را دارند و حیات سازمان به آنها بستگی دارد، فهم شود. اینجاست که مدیر بهمعنای واقعی کلمه میتواند با افراد «ارتباط» ایجاد کند و نسبت با کارمندان فقط برمبنای دستورالعملهای کنترلی مبتنی بر ترس نخواهد بود.
بر این اساس مدیریت رفتار سازمانی زمانی میتواند به موفقیت برسد که کارمندان احساس کنند که رفتارشان در سازمان از خود بیگانه نیست و آنها میتوانند در قالب رفتار حرفهای در سازمان به توسعه فردی و جمعی خودشان هم بپردازند. اینجاست که رفتار سازمانی به سطحی بینالمللی و استاندارد میرسد و میتواند در نسبت با یک ایزو که دررابطه با این شیوه مدیریت است خود را تنظیم کند. شما چه ایزوهای مرتبطی درباره این امر میشناسید؟ و اینکه آیا مدیریت رفتار سازمانی را بر اساس کنترلگری مناسب میدانید و یا به شیوه مدیریت برمبنای ارتباطسازی پویا، باور دارید؟
بدون دیدگاه، دیدگاه خود را در زیر اضافه کنید!