استراتژی را میتوان یک نقشه تعریفشده خوب برای یک سازمان دانست. صاحبان کسبوکارها میدانند که وجود آن برای همسوکردن تصمیمگیریها در کسبوکارشان بسیار مهم است. با توجه به اینکه آینده مبهم بوده و وضعیت شرکتها در آن نامعلوم است، وجود استراتژی برای سازمان اهمیت زیادی دارد و این موضوع، نیاز به مدیریت استراتژیک را آشکار میکند.
استراتژی (strategy) ماموریت کلی، چشمانداز و جهت یک سازمان را بیان میکند. بهطور کلی، هدف استراتژی این است که تعیین کند چه چیزهایی برای آینده سازمان مهم یا بیاهمیت است. آیا میدانید دقیقترین تعریف استراتژی چیست یا تفکر استراتژیک چه معنایی دارد؟ در این مقاله با این مفاهیم و سایر نکات مرتبط آشنا خواهید شد.
تعریف استراتژی
سالهاست که رهبران و نظریهپردازان کسبوکار به دنبال یافتن تعریف استراتژی و مفهوم دقیق آن هستند. با این حال، پاسخ قطعی در مورد این که واقعا استراتژی چیست وجود ندارد! یکی از دلایل این امر این است که صاحبان کسبوکار به شکلهای مختلف به آن فکر میکنند.
به عنوان مثال برخی معتقدند شما باید زمان حال را به دقت تجزیه و تحلیل کرده و تغییرات بازار یا صنعت مرتبط با کسبوکار خود را پیشبینی کنید. سپس با برنامهریزی بر اساس این پیشبینیها، به سوی موفقیت بروید. در همین حال، گروهی دیگر معتقدند پیشبینی آینده کار بسیار دشواری است و ترجیح میدهند استراتژیهای خود را بهصورت ارگانیک توسعه دهند.
اگر بخواهیم در یک تعریف کوتاه مفهوم استراتژی را بیان کنیم، باید بگوییم استراتژی، توانایی فکر کردن قبل از اقدام است که تقریبا در هر زمینهای بسیار ارزشمند به نظر میرسد. به همین دلیل استراتژی بیشتر به یک طرز فکر شبیه است تا یک عنوان شغلی.
استراتژی جایی است که یک کسبوکار، تلاشهای خود را برای رسیدن به هدف و موفقیت متمرکز میکند و تصمیمهای دقیق و روشنی درباره نحوه رقابت با دیگران میگیرد. در واقع این مفهوم به شما میگوید کجا بازی کنید و چگونه برنده شوید! این یک مسیر عملی خاص را مشخص میکند و شما را از جایی که اکنون هستید، به جایی که میخواهید باشید، میرساند.
استراتژیست کیست؟
کلمه استراتژیست تقریبا همیشه به عنوان یک صفت برای نقش دیگری به کار میرود؛ مانند استراتژیست برند، استراتژیست طراحی، استراتژیست رسانههای اجتماعی و… . اگر ایجاد مشاغل بزرگ را مثل یک کار تیمی بدانیم، در مرحلهای از فرآیند خلاقیت، لازم است شخصی باشد تا همه ایدهها را به واقعیتی قابل انتقال، آزمایش و اجرا تبدیل کند. این شخص یک استراتژیست است!
بهطور کلی میتوان گفت یک استراتژيست، فردی خلاق و آگاه است که گزینهها را شناسایی میکند و پس از ارزیابی آنها، بهترین اقدام را برای تحقق اهداف توصیه میکند. او با یک تفکر سیستمی، طیف وسیعی از تکنیکها و ابزارها را در نظر میگیرد و آنها را در یک رویکرد یکپارچه، برای رفع بهتر نیازهای مشتری ترکیب میکند. استراتژیستها افراد یا گروههایی هستند که در تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی نقش دارند و مانند ریشه یک سازمان هستند.
با وجود تعریفهایی که متخصصان حوزههای مختلف ارائه کردهاند، هنوز نمیتوان در یک جمله گفت استراتژیست کیست. اما به نظر میرسد در مورد تعریف استراتژیست خوب اتفاقنظرهایی وجود دارد: یک استراتژیست خوب، دیدگاهی فراتر از دیگران دارد و مشکلات را از دیدگاه دیگران میبیند! سپس کنترل امور را در دست میگیرد و تلاش میکند تا ایرادات موجود را اصلاح کند. استراتژیستها نقش مهمی در تعریف مدیریت، عملکرد و اهداف سازمان دارند.
سطوح استراتژی
مایکل پورتر، کارشناس استراتژی و استاد دانشکده بازرگانی هاروارد، بر نیاز به استراتژی برای تغییر و تحول موقعیت منحصربهفرد سازمان تاکید میکند. او معتقد است این مفهوم تعیین میکند چگونه منابع، مهارتها و شایستگیهای سازمانی برای رسیدن به هدف ترکیب شوند.
استراتژی سطوح مختلفی دارد. هر یک از این سطوح، تمرکز متفاوتی داشته و به ابزارها و مهارتهای خاصی نیاز دارند. استراتژی شرکت بر سازمان به عنوان یک کل متمرکز است؛ درحالیکه تمرکز استراتژی واحد تجاری بر یک واحد تجاری یا بازار منفرد است. در نهایت، استراتژی تیم مشخص میکند که چگونه تیم به سازمان کمک کند تا به اهداف و مقاصد کلی خود دست یابد.
شرکتها باید از فرصتهای در دسترس نهایت استفاده را ببرند و با پیشبینی وقایع پیشرو، برای آنها آماده باشند. بسیاری از سازمانهای موفق و مولد دارای استراتژی شرکتی هستند که از چشمانداز و ماموریت آنها پشتیبانی میکند. از سوی دیگر، هر واحد تجاری در سازمان دارای یک استراتژی تجاری است که رهبران آن برای تعیین نحوه رقابت در بازارهای خود از آن استفاده میکنند. هر تیم در سازمان هم باید استراتژی خاص خود را داشته باشد تا اطمینان حاصل کند که فعالیتهای روزانه در جهت مورد نظر سازمان به پیش میروند. برای تشریح این مطالب به تعریف عمیق سطوح استراتژی میپردازیم:
استراتژی شرکتی
این مفهوم به استراتژی کلی سازمان اشاره دارد که از چندین واحد تجاری تشکیل شده و در بازارهای مختلف فعالیت میکنند. این استراتژی تعیین میکند که چگونه شرکت به عنوان یک کل، ارزش واحدهای تجاری درون خود را پشتیبانی میکند و افزایش میدهد. در واقع در این سطح، ما نگران این هستیم که چگونه واحدهای تجاری داخل شرکت را با هم تطبیق دهیم و درک کنیم که چگونه میتوان از منابع برای ایجاد بیشترین ارزش استفاده کرد. شرکتها این کار را با موارد زیر انجام میدهند:
- ایجاد روابط قوی بین تیمها
- ایجاد مجموعهای از ارزشهای قوی که همه افراد در سازمان از آن حمایت کنند
- به اشتراکگذاشتن فناوریها و منابع بین بخشها و تیمها
- افزایش سرمایهگذاری
- توسعه و پرورش یک برند شرکتی قوی
استراتژی واحد تجاری
این سطح به رقابت موفقیتآمیز در بازارهای فردی مربوط است و به این سوال پاسخ میدهد که چگونه در این بازار برنده شویم؟ استراتژی واحد تجاری احتمالا قابل مشاهدهترین سطح آن در هر حوزه تجاری خواهد بود. افرادی که در هر واحد کار میکنند، باید بتوانند ارتباط مستقیمی بین این استراتژی و کاری که انجام میدهند ایجاد کنند.
یک نکته مهم این است که در کسبوکارهای کوچک، ممکن است استراتژی شرکت و واحد تجاری همپوشانی داشته باشند. با این حال، اگر یک سازمان در بازارهای مختلف رقابت میکند، هر واحد تجاری باید در مسیر استراتژیک خود قرار بگیرد و عمل کند.
استراتژی تیم
برای اجرای موفقیتآمیز استراتژیهای شرکت و واحد تجاری، به تیمهایی در بخشهای مختلف سازمان نیاز است تا با هم کار کنند. هر یک از این تیمها سهم متفاوتی دارند؛ به این معنی که هر تیم باید استراتژی خود را در سطح تیمی، هر چند ساده داشته باشد.
لازم است این استراتژی تیمی با واحد تجاری و شرکت هماهنگ باشد تا تمام سطوح آن از یکدیگر پشتیبانی کرده و برای رسیدن به موفقیت سازمان، همدیگر را تقویت کنند. برای دستیابی به اهداف استراتژیک که در سطوح بالاتر سازمان تعیین شده است، باید بهصورت کارآمد عمل شود. بنابراین یک عنصر مهم از استراتژی تیم این است که بهترین شیوهها را برای کمک به تیم، جهت رسیدن به اهداف خود پیادهسازی کنید.
ارکان اصلی بیانیه استراتژی چیست؟
استراتژی تخصیص هوشمندانه منابع از طریق یک سیستم منحصربهفرد از فعالیتها برای دستیابی به یک هدف است. به عبارت ساده، این نحوه برنامهریزی شما برای رسیدن به هدفتان است. بهطور کلی، بیانیه استراتژی به سه رکن اصلی تقسیم میشود:
چشمانداز
بیانیه چشمانداز، وضعیت مطلوب آینده را نشان داده و تغییرات بزرگ و بلندمدتی را به تصویر میکشد. فلسفه وجودی چشمانداز این است که به روشنی بیان کند یک کسبوکار به کجا میخواهد برسد. این بیانیه در واقع آرزویی است که شما برای خود و کسبوکارتان در آینده خواهید داشت. مثلا این بیانیه برای یک تولیدکننده تجهیزات ورزشی بهصورت “جهانی که در آن ورزش کاری آسان و قابل دسترس برای همه باشد” ارائه میشود.
ماموریت
بیانیه ماموریت به اختصار بیان میکند که چه کارهایی باید انجام شود. در واقع ماموریت، هدف بهوجود آمدن یک کسبوکار را تشریح میکند. در این مرحله، اقدامات بزرگتری برای تحقق چشمانداز انجام میشود و نسبت به چشمانداز، واقعیتر است. مثلا یک تولیدکننده تجهیزات ورزشی ماموریت خود را در ایجاد برنامههای عملی و تجهیزات ورزشی در دسترس میداند که باعث خواهد شد همه بتوانند بهطور منظم ورزش کنند.
اهداف و ارزشها
اهداف، نتایج بلندمدت و ملموسی هستند که به انجام ماموریت کمک میکنند. لازم است این اهداف و ارزشها در یک چارچوب مشخص تدوین شوند و خاص، قابل اندازهگیری، مبتنی بر نتایج و محدود به زمان باشند. در واقع این بیانیه میگوید که شرکت برای تحقق چشمانداز خود چه کارهایی را به چه شکلی انجام خواهد داد.
بهترین زمانبندی برای تعیین چنین اهدافی، دورههای یک تا سه ساله هستند. مثلا اهداف یک تولیدکننده تجهیزات ورزشی میتواند شامل رسیدن به x درصد سهم بازار محصولات وزنهبرداری تا سال ٢٠٢٢ یا x درصد بهبود رضایت مشتریان فروشگاههای آنلاین تا سال ٢٠٢٣ باشد.
توجه کنید این موارد، نتایج بلندمدتی هستند که احتمالا به چیزی بیش از تغییر محتوای صفحه اصلی سایت یا فروش تعداد مشخصی محصول از طریق یک فروشگاه خاص نیاز دارند. آنها هدفهای خیلی بزرگ و غیرقابلدسترسی نیستند و میتوانند اندازهگیری شوند. انتخاب هدفی مانند پیشرو شدن در تولید محصولات وزنهبرداری، قطعا هدف مناسبی نیست؛ چون نه خاص و مبتنی بر نتایج است و نه محدود به زمان!
تاثیر فرهنگ سازمانی بر استراتژی
فرهنگ سازمانی یکی از مهمترین بخشهای سازمانی است که میتواند بر استراتژی آن تاثیر بگذارد. یک سازمان در طول فعالیت روزانه خود، سنتها، ارزشها، سیاستها و نگرشهای خود را به اشتراک میگذارد که این همان تعریف فرهنگ سازمانی است. بنابراین میتوان گفت که فرهنگ سازمانی، زیربنای استراتژی یک سازمان است.
یک سازمان اگر فرهنگ سازمانی را در چشمانداز و ماموریت خود قرار دهد، به راحتی به اهداف خود دست خواهد یافت. البته برای رسیدن به این مقصود لازم است به تطابق فرهنگ با اصول استراتژیک سازمان توجه شود. هر سازمان، فرهنگ منحصربهفردی دارد که میتواند بر کارمندان و حتی مشتریانش تاثیر بگذارد.
تا زمانی که کارکنان از فرهنگ سازمان مطلع باشند، کسبوکار را میشناسند و بنابراین، استراتژیهایی را میسازند که فرهنگ سازمانی را احاطه کند و از هدف سازمانی منحرف نشود. از سوی دیگر، یک فرهنگ سازمانی روشن و قوی میتواند توجه مشتریان را جلب کند و به آنها این امکان را بدهد تا با هدفهای شرکت بهخوبی آشنا شوند.
بیشتر شرکتهای موفق، فرهنگ سازمانی خود را با چشمانداز مطابقت میدهند. آنها سعی میکنند بین فرهنگ سازمانی و عملکرد سازمانی رابطه مثبتی ایجاد کنند و این اطمینان را بهوجود آورند که کارکنان بهطور موثر کار میکنند و مشتریان به خوبی میدانند که هدف سازمان چیست. چشمانداز و ماموریت سازمان در پایداری آن نقش دارند. سازمان باید ارتباط چشمانداز و ماموریت خود را با فرهنگ سازمانی به خوبی روشن کند و آن را برای ایجاد انگیزه در کارکنان، شرکای تجاری و مشتریان خود بهکار بگیرد.
نتیجهگیری
استراتژی وابسته به یک دیدگاه گسترده است و به جای کار بر یک محصول واحد، بر داشتن یک نقشه راه کلی متمرکز است. این مفهوم نشان میدهد که به عنوان یک کسبوکار در طول زمان به کجا میرویم. فکرکردن به این که کارها به چه ترتیبی انجام شوند هم به آن مرتبط است. استراتژی به ما میگوید از نقطهنظر تجاری یا بازاریابی، بر چه چیزی و چه زمانی تمرکز کنیم. برای مطالعه بیشتر در مورد مفهوم استراتژی و عناوین مشابه میتوانید به وبسایت کیو سی بی مراجعه کنید.
بدون دیدگاه، دیدگاه خود را در زیر اضافه کنید!