هیچ مدیری در دنیای امروز بدون تفکر استراتژیک قادر به هدایت سازمان خود نخواهد بود چون واقعیت این است که اکثر مدیران امروزه باید با صرف بهینه منابع، بهترین عملکرد را به اجرا بگذارند. همه مدیران، منابعی مثل زمان، استعداد و سرمایه را به درجات مختلفی در درون سازمانهای خود دارند، بنابراین، از نظر فنی، همه مدیران استراتژیست هستند. قضیه اما این است که همه مدیران، استراتژیستهای خوبی نیستند. برهمیناساس مروارید بزرگ فرصتها دقیقاً در اینجا نهفته است: هر چه عمیقتر در کسبوکار غوطهور شوید، مدیریت استراتژیک را بیشتر بدانید و با بینشهای استراتژیک و نو ظاهر شوید، برای سازمانتان ارزشمندتر خواهید شد و این بدون تفکر استراتژیک برای یک مدیر ممکن نخواهد بود.
از طرفی تخصیص مؤثر منابع موجب سودآوری (منابع بیشترسرمایهگذاریشده در فعالیتهای صحیح) و بهرهوری (منابع کمترسرمایهگذاریشده در فعالیتهای اشتباه) میشود. نتیجه این امر یک سازمان با عملکرد بهینه است که در آن، تمام سطوح مدیریتی تشویق و مجهز میشوند تا جهت استراتژیک خود را شکل دهند. ما در ادامه معنی تفکر استراتژیک، مولفههای آن، مهارتهای مرتبط با آن و تفاوت آن با بعضی از مفاهیم مثل برنامهریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک را خواهیم گفت.
معنی تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک، در کلیترین معنا بهعنوان ظرفیت فرد برای تفکر مفهومی، تخیلی، سیستماتیک و فرصتطلبانه، با توجه به دستیابی به موفقیت در آینده، تعریف میشود. بیایید این تعریف را باز کنیم. چند عنصر در این تعریف تفکر استراتژیک وجود دارد:
1. موفقیت گرایی. کلمه «موفقیت» باید در چارچوب معنای معمول کلمه استراتژی در نظر گرفته شود؛ یعنی میدانی از رقابت که در آن استراتژی از مزیتها استفاده میکند و منجر به نتیجه مطلوب برای استراتژیست میشود. ریچارد رومولت به ما میگوید که استراتژی شامل پیشاندیشی، پیشبینی واکنشهای دیگران و طراحی یک اقدام هماهنگ است. موفقیت نتیجه یک استراتژی است. بنابراین، تفکر استراتژیک شامل در نظر گرفتن سوالاتی مانند، دلایل موفقیت چیست؟ بهترین راه برای طراحی استراتژی متناسب با شرایط چیست؟ و چنین مواردی خواهد بود. جدای از ایده رقابت، منصفانه است که ادعا کنیم که تعریف موفقیت، بهنفع ذینفعان است پس بهتر است موفقیت را بهعنوان بهبود وضعیت موجود برای همه تعریف کرد.
2. آینده گرایی. تفکر استراتژیک شامل نگاه به آینده با درک این موضوع است که تصمیمات لحظه حال بر آینده تأثیر میگذارد. آینده ممکن است بسیار متفاوت از وضعیت موجود باشد. تفکر استراتژیک باید خروجیهای آنچه را که معمولاً «آیندهشناسی» یا «آیندهنگاری استراتژیک» نامیده میشود، در نظر بگیرد. یک متفکر استراتژیک، گذشته و حال را بهعنوان بخشی از ورودیهای در نظر گرفتن آینده در نظر میگیرد.
3. شناختی. تفکر استراتژیک فرآیند ذهنی را به کار میگیرد که مفهومی (انتزاعات و استفاده از قیاس)، سیستماتیک (متشکل از اجزای مختلف)، تخیلی (خلاقانه و بصری) و فرصتطلب (جستجو و درک اطلاعات جدید و گزارههای ارزشی) هستند. متفکر استراتژیک همه این فرآیندهای شناختی را در جهتگیری به سمت موفقیت آینده، بهکار میگیرد.
درنهایت خوب است بگوییم که در نسبت با کار تجاری، تفکر استراتژیک بهعنوان تولید و بهکارگیری بینش تجاری بهصورت مستمر برای دستیابی به مزیت رقابتی تعریف میشود. بر این اساس باید در نظر بگیرید که در هر حوزه ممکن است، پاسخ به سؤال تفکر استراتژیک چیست، کمی تغییر کند اما درنهایت آنچه درباره معنی تفکر استراتژیک گفتیم همچنان پابرجا خواهد بود.
مؤلفههای تفکر استراتژیک چیست؟
اگر روی استراتژی شرکت خود کار میکنید، باید در تجزیه و تحلیل، حل مسئله، تصمیمگیری و رهبری از طریق ایجاد تغییر شرکت کنید. همانطور که یک برنامه استراتژیک ایجاد میکنید، شما مواردی مثل مسائل زیر را تجزیه و تحلیل خواهید کرد: فرصتها و آسیبپذیریهای تجاری، امکانپذیربودن هر ایده یا ریسک، هزینههای مربوط به هر حرکتی که در نظر دارید، بررسی احتمال وقوع تاکتیکهای مختلف مؤثر، روشهای همسویی اهداف با طرح کلی و در نهایت تأثیر رقبا، تأمینکنندگان، مشتریان و جایگزینهای جدید بر کار شما. همه این موارد میتواند روی شیوه تفکر استراتژیک شما اثر بگذارد.
از طرفی همانطور که در طول فرآیند برنامهریزی موانع را کشف میکنید، مشکلات و مسائل را با راهحلهای زیر حل خواهید کرد: جمع آوری اطلاعات مرتبط در مورد مسئله، تعریف واضح مسئله از نقطه نظر استراتژیک، طوفان فکری درباره راهحلهای ممکن، تصور چالشهای بیشتر و چگونگی غلبه بر آنها، واگذاری تکالیفِ بخشهای مختلف استراتژی به همکاران کلیدی.
تفکر استراتژیک نیازمند چابکی و قاطعیت در انتخاب برنامه و پایبندی به آن است. با این حال، باید از فرصتهای جدید و امیدوارکنندهتر آگاه باشید. تفکر استراتژیک یک کار متعادلکننده بین ثبات و انعطافپذیری است؛ شما و تیمتان باید اطمینان حاصل کنید که تصمیمات شما با تحقیقات کامل همراه هستند، باید اهداف و معیارهای همراه را انتخاب و اهداف را اولویتبندی کنید، همچنین باید یک فرآیند تصمیمگیری استاندارد را دنبال کنید تا در صورت لزوم، اجماع ایجاد کنید. در طول برنامهریزی استراتژیک، باید ایدهها را با کارکنان خود در میان بگذارید و بازخوردهای آنها را جمعآوری کنید و بعد روی مشارکت آنها در برنامه تمرکز کنید.
چگونه استراتژیک فکر کنیم؟
پنج مرحله برای بهبود مهارتهای تفکر استراتژیک وجود دارد:
- زمانی را برای تأمل و برنامهریزی برای آینده، شناسایی روندها، اولویتبندی وظایف و تعیین محل تخصیص منابع اختصاص دهید.
- سوگیریهای خود را کشف کنید تا بتوانید در مورد استراتژی واضحتر فکر کنید.
- برای به دست آوردن اطلاعات با کیفیتی که میتوانید در تفکر استراتژیک خود از آنها استفاده کنید، به کارشناسان و رهبران در سازمان خود گوش دهید.
- یاد بگیرید که سؤالات خوبی بپرسید تا گزینهها و برنامههای بهتر را کشف کنید – سؤالاتی مانند «آیا این ایده از یک منبع معتبر است؟» و «آیا این ایده منطقی است؟».
- تمام پیامدهای استراتژیها و جهتگیریهای مختلف را بررسی کنید.
درواقع با گذر از این مراحل شما تفکر سیستمی و استراتژیک را در خود پرورش میدهید و بعد نوبت به تجربه آنچه یاد گرفتهاید، میرسد.
ویژگیهای کلیدی متفکران استراتژیک چیست؟
یک رهبر حرفهای را به ذهن خود بیاورید که تحسینش میکنید. آیا او را بهدلیل نوآوری، هوش یا تواناییاش در جذب مخاطب انتخاب کردهاید؟ یا شاید توانایی او برای نقد فرآیند و رویههای پیشرویاش را دوست دارید؟ خلاصه اگر رهبر مدل شما دارای یکی از ویژگیهای زیر باشد، او یک متفکر استراتژیک است. در اینجا چهار ویژگی وجود دارد که همه متفکران استراتژیک دارند و در طول زندگی خود به کار بر روی آنها ادامه میدهند:
1. آنها همیشه در حال یادگیری هستند؛ مهارتهای تفکر استراتژیک با متعهد شدن به یادگیری مداوم و بهبود خود ایجاد میشود. آنها از تجربیات خود، تجربیات دیگران، کتابها، سخنرانیها، شبکهها، کنفرانسها یا حتی همکاران کمسنوسال بهره میگیرند. متفکران استراتژیک هیچ منبع آموزشی بالقوهای را نادیده نمیگیرند. 2
2. همیشه از دیگران مشاوره میگیرند؛ متفکران راهبردی با روحیه آمادگی برای آینده و بهبود مستمر، از بازخوردها و توصیههای دیگران استقبال میکنند. آنها ایدهها و مفاهیم را آزمایش میکنند و اطمینان میدهند که انتقادات در جایی که مرتبط هستند، بررسی و گنجانده میشوند. این فرآیند باعث میشود تا برنامهها و استراتژیهای آنها تا حد امکان قوی و استوار باشد.
3. رهبران تفکر استراتژیک از ریسککردن نمیترسند؛ متفکران استراتژیک بزرگ میدانند که برتری حرفهای همیشه از رویکردهای محافظهکارانه بهدست نمیآید. آنها پس از بررسی دقیق، ایدههای جدید، راهحلهای نوآورانه و طرحهای منحصربهفرد را به خطر میاندازند، هم برای موفقیت و هم برای شکست آماده میشوند و همیشه مایلند از اشتباهات خود درس بگیرند.
4. رهبران تفکر استراتژیک هرگز هدف سازمانی را فراموش نمیکنند؛ یک رهبر تفکر استراتژیک خواه یک کسبوکار وبسایتهای بصری را برای مشتریان بسازد یا پورتفولیوهای سهام متنوع بفروشد، هرگز از هدف یا افرادی که با آنها کار میکند غافل نخواهند شد. اگر تفکر و برنامهریزی استراتژیک حول این دو عنصر کلیدی نباشد، به هیچ وجه استراتژیک نبوده است.
تفاوت تفکر راهبردی با برنامهریزی و مدیریت استراتژیک
درباره تفاوت تفکر استراتژیک با برنامه ریزی استراتژیک بسیار گفتهاند و ما در اینجا بخشی از این تفاوتها را ارائه میدهیم؛ بر این اساس برنامهریزی استراتژیک عبارت است از هدایت بینشهای تجاری به یک برنامه عملیاتی برای دستیابی به اهداف و مقاصد. یک تمایز کلیدی بین تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک این است که اولی به طور منظم بهعنوان بخشی از فعالیتهای روزانه ما اتفاق می افتد، در حالی که دومی بهصورت دورهای (سه ماهه، شش ماهه یا سالانه) رخ میدهد. برخلاف کارهای اضافی که توسط فرآیند برنامهریزی استراتژیک ایجاد میشود، ما میتوانیم تفکر استراتژیک را بهعنوان یک لنز جدید برای مشاهده تجارت درک کنیم. این پدیده در مورد اضافهکردن کار بیشتر نیست. این پدیده در مورد تقویت بهتر کار و بهبود توانایی فرد برای اجرای آن است.
مدیریت استراتژیک عبارت است از برنامهریزی، نظارت، تجزیه و تحلیل و ارزیابی مستمر تمامی نیازهای یک سازمان برای دستیابی به اهداف و مقاصد خود. بر این اساس تغییرات در محیطهای کسبوکار، سازمانها را ملزم میکند تا استراتژیهای موفقیت خود را بهطورمداوم ارزیابی کنند. بر اساس تعریفهای بالا میتوان گفت برنامهریزی استراتژیک زیرمجموعه مدیریت استراتژیک است، اما تفکر استراتژیک یک شیوه عام و کلی است که چه در برنامهریزی و چه در مدیریت، لازمه اجرای بهینه عمل مدیر است.
بدون دیدگاه، دیدگاه خود را در زیر اضافه کنید!